کیندایچی و گروه در راه رسیدن به یک چشمه آب گرم هستند، اما گم میشوند و به هتلی مخوف و شوم میرسند. به آنها گفته می شود که یک خون آشام در مسیر برگشت در هتل زندگی می کرد. حتی یک نفر فوت کرد (با آثار گاز گرفتن روی گردن پیدا شد).
شش سال پیش دختری در سرداب پیدا شد که آثار گزش روی گردنش بود و اهالی روستا او را کشتند. وقتی یکی از مهمانان کشته می شود و میوکی مورد حمله موجودی نیش قرار می گیرد، به نظر می رسد خون آشام هنوز آنجاست...