ویلیام تواینینگ هفده ساله به نسب خود و همچنین ارادت خود به علم مدرن افتخار می کند. وقتی میفهمد که خانوادهاش ورشکست شدهاند، نجیب زاده با این واقعیت مواجه میشود که دیگر توان پرداخت شهریه یا سبک زندگیاش را ندارد. ویلیام در جستجوی ناامیدانه برای اشیاء قیمتی در خانه خود، یک اتاق مخفی را کشف می کند و به طور تصادفی شیطان متکبر دانتالیون، دوک بزرگ جهنم را احضار می کند.
ظاهراً لوسیفر - حاکم جهنم - در خواب عمیقی فرو رفته است. در غیاب او، تنها «انتخاب کننده» انسانی است که قدرت انتخاب جانشین موقت را دارد که عامل تنش در میان اهریمنان است. اگرچه به ویلیام گفته می شود که او از نوادگان مستقیم پادشاه سلیمان است و قدرت تزلزل ناپذیری در جهان اموات دارد، اما از باور کردن آن امتناع می ورزد. در حالی که وجود جادو و ماوراء طبیعی را به طور کلی انکار می کند، رئالیست سرکش نمی داند که او در مرکز نبرد ادامه دار بین بهشت و جهنم قرار دارد.