پسر جوانی و خواهر کوچکش در Famicom خود در حال بازی Super Mario Bros 3 هستند که مادرشان زنگ میزند و به آنها میگوید که به مغازهاش بیایند، اما وقتی کارش تمام میشود مدتی گذشته و پسر جوان هنوز در حال بازی Super Mario Bros. 3 است. خواهر کوچکش بی تاب می شود و بدون او می رود. او خیلی جوان است که بداند مغازه کجاست و گم می شود. سپس پسر به دنبال خواهر گمشده خود فرار می کند و نزدیک بود راننده ای که ماریو بود به او برخورد کند. او پیاده می شود و یک سخنرانی کوچک در مورد ایمن بودن هنگام عبور از جاده به او می دهد.