آغاز دوران میجی پایان ترفندهای تانوکی بود. این سگهای راکون که میتوانند به انسان تبدیل شوند، عاشق فریب دادن انسانها بودند تا اینکه فناوری پیشرفته تلاشهای آنها را بیثمر کرد. با این حال، مامدا، یک دختر جوان تانوکی، از این سنت دست نکشیده و - تصمیم گرفت راه پدرش را دنبال کند - به امید فریب دادن مردم به اوزاکا.
همانطور که دیگران در دهکده اش پیش بینی کردند، مامدا نمی تواند یک نفر را فریب دهد و حتی توسط یک جمعیت خشمگین شکار می شود. او پس از پناه بردن به یک تئاتر، به طور تصادفی با اجرای راکوگو توسط استاد هنر، بونکو دایکوکوتی، مواجه می شود. مامدا که مجذوب تصاویر واضحی است که توسط بازی راکوگوکا ایجاد میشود، شیفته این سبک داستانگویی میشود و تصمیم میگیرد شاگرد بونکو شود!
علیرغم عدم تمایل اولیه او به شاگردی، بونکو پس از مشاهده پشتکار تانوکی جوان شروع به آموزش راکوگو به مامدا می کند. مامدا بین شاگردی تایکو، انجام کارهایش در تئاتر و به خاطر سپردن نمایشنامهها، باید تمام تلاش خود را به کار گیرد تا بتواند بر تنها هنری که هنوز فرصتی برای فریب دادن مردم دارد، تسلط یابد.