درباره Lucia
لوسیا که یک فراری از کاروان مازون است، به همراه عشقش، زوربا، پسر زول، از ظلم ملکه لافرزیا گریخته است. لوسیا پرستاری بود که پس از سرنگونی کشتی زوربا توسط آرکادیا به حضور زوربا رفت و کسی بود که او را تشویق کرد تا از بردگی مازون رهایی یابد. لوسیا یکی از معدود مازون های دلسوز بدون هیچ انگیزه پنهانی، واقعاً زوربا را دوست دارد و تا پایان بسیار تلخ در کنار او می ماند.