درباره Mihaya
در فصل 2 ظاهر می شود. او شیرایوکی را در کوه می رباید تا با نشان دادن موهای قرمز کمیاب او پول دربیاورد. او توضیح می دهد که زمانی یک نجیب بود که بی پول شد و در نتیجه رتبه و مقام خود را از دست داد. ناامید، حاضر است با استفاده از هر وسیله ای که لازم باشد پول دربیاورد.
بعداً در داستان، او از شاهزاده ذن درخواست میکند که او را بیرون برانند، و همچنان از او به خاطر ربودن شیرایوکی کینهای دارند. ذن نسبت به او محتاط و بی اعتماد است و به او مشکوک به داشتن یک انگیزه پنهان است.
میهایا اطلاعاتی از "پسری زیبا" ارائه می دهد که به دنبال شیرایوکی است و ممکن است قصد ربودن او را داشته باشد. هنگامی که شیرایوکی به تانبرن می رود، او در جستجوی «پسر زیبا» کمک می کند.