درباره Monica Mildrake
کاملاً برعکس خواهر کوچکترش، مونیکا یک زن جوان قاطع، صریح و غیرقابل پیش بینی است که تمایل دارد آنچه را که در ذهنش است به دیگران بگوید، بدون توجه به اینکه دیگران چگونه ممکن است گفته های او را درک کنند. بر خلاف بسیاری از زنان دیگر از نظر تربیتی و موقعیت اجتماعی، او نسبتاً مردانه است: او در اسب سواری ماهر است، در حالی که دیگران معمولاً زین می کنند. او با یک کلاه بالا راه می رود و یک عصا حمل می کند و در کل از یک خانم بودن فاصله زیادی دارد.
او با فردریک میلدریک - مردی ساده لوح و نادان - ازدواج کرده است. او هیچ احساسی نسبت به او ندارد، اما همانطور که خودش اظهار داشت، فردریک نسبت به سایر تحسین کنندگان اشتیاق بیشتری داشت، به همین دلیل تصمیم گرفت با او ازدواج کند. با این وجود، علیرغم نگرش خودمحورانهاش، او جنبه نرمتری نیز دارد، که معمولاً آن را منحصراً به خواهر کوچکترش نشان میدهد که به شدت از او محافظت میکند.
او پس از اینکه فهمید ویلیام خواستگار بالقوه النور است، شروع به بیزاری شدید از ویلیام کرد. مونیکا معتقد بود که ویلیام فرد مناسبی برای النور نیست، زیرا او نمی توانست بیشتر از خود مونیکا برای او ارزش قائل شود. او همچنین فکر می کرد که آرزوی نهایی ویلیام سود بردن از ازدواج است، و بنابراین - رفتار او برای النور و خانواده کمبل توهین آمیز و بی شرمانه بود.
پس از مشاهده خواستگاری ویلیام از النور، او مضطرب می شود و تصمیم می گیرد به سفری به هند برود. در طول سفر، مونیکا به لباسها و اکسسوریهای سنتی علاقه پیدا میکند. حتی پس از بازگشت به خانه به انگلستان، او همچنان از ساری و لوازم جانبی مختلف مانند دستبند، بازو و گوشواره استفاده می کند. پدرش اصرار دارد که اگر میخواهد با چنین لباسهایی به راه رفتن ادامه دهد، باید خانه را ترک کند. در آن زمان همچنین آشکار می شود که مونیکا نسبت به پدرش که آشکارا با زنان زیادی رابطه دارد، بیزاری خاصی دارد.