خلاصه
یک روز وقتی سوزوری از کنار رودخانه ای رد می شد، ناگهان هلوی بزرگی را دید که به آرامی در جریان بود! با توجه به این واقعیت که او از آغاز سفرش چیزی نخورده است، او تصمیم گرفت فقط به این نتیجه برسد که هلوی بزرگ خدا فرستاده شده است و منطقیترین کاری را که هر کسی انجام میداد انجام داد: آن را بخورد. با این حال، درست زمانی که اولین گازش را خورد، یک نر جوان از هلو بیرون می پرد! و قبل از اینکه سوزوری متوجه شود، او هجدهمین استاد مومو است که می تواند هر کاری را که سوزوری دستور می دهد انجام دهد! وقتی با خدایی به نام کیوئی روبرو می شوند، در سفر با چه خطری مواجه می شوند؟ و مومو چه راز تاریکی دارد!؟