خلاصه
مجموعه تک شات ها: بازگشت پرنسس روانا - آشا توسط اربابش کایان، به اصطلاح "جادوگر شیطانی" فرستاده شد تا به دربار سلطنتی پیام بفرستد که پرنسس روانا به خانه باز خواهد گشت. چهل سال پیش اعتقاد بر این بود که جادوگر کایان پرنسس روانا را ربود. با این حال، هنگامی که آشا شروع به گذراندن زمان بیشتری در قلعه می کند، مکان را به طرز عجیبی آشنا می یابد. او به آرامی رازی را کشف می کند که کایان از او می خواهد. آیا چشمان خود را باور کنید؟ - سی پسری است با چهره ای زیبا که به راحتی می تواند هر دختری را به دست بیاورد. متأسفانه، پس از یک تصادف خاص، او نمی تواند زنان را ببیند - بله، همه زنان برای او نامرئی هستند. البته از آنجایی که داشتن رابطه فیزیکی با آنها برایش کافی است، نمی توانست اهمیتی بدهد. دیدن آنها به معنای دردسر است زیرا ممکن است برای او خاص شوند. یک روز، سی متوجه چیزی می شود -- او می تواند یک زن را ببیند، دختر آزار دهنده ای که در همسایگی زندگی می کند و هرگز به خود زحمت نمی دهد که به او توجه کند. عجیب است که او تنها کسی است که برای او نامرئی است. او به آرامی شروع به تحقیق در مورد او می کند، اما به تدریج عاشق او می شود ... بازی کوتاه درباره یک برخورد شانسی - این داستان دو نفر است که به طور اتفاقی یکدیگر را ملاقات می کنند و عاشق هم می شوند. خود منحوه در روایتیترین حالت در کنار هم قرار میگیرد، جایی که راوی پس از هر نقطه عطف داستان، داستان را به عقب برمیگرداند و با تغییر سناریو و احتمالات آن را بازگو میکند. این واقعاً یک داستان ساده است که به غیرمعمول ترین روشی که تاکنون گفته شده است. اتوماسیون - 1005 اندرویدی است که با نقص "متولد" شده است: او در حین تولید چشمان خود را باز کرد و می تواند رویاپردازی کند. با این حال، او تنها نیست. شا، معروف به 1004، همچنین از اول چشمانش را باز کرد. این دو به هم نزدیک می شوند و احساساتی را به یکدیگر می آموزند که قرار نیست در اندروید داشته باشند. یک روز Shaa می شنود که استادش می گوید که اندرویدها با خاطرات انسان ها کاشته شده اند و متوجه می شود که او و 1005 در واقع "محصولات معیوب" نیستند... سرماخوردگی - داستانی ساده در مورد جدا شدن یک زوج به دلیل خردسالی مبارزه کردن. پس از جدایی، آن دو نمی توانند پشیمان نشوند. او عادت او را به خوردن مخلوط یخ در وسط زمستان می گیرد، در حالی که او که هرگز مریض نشده بود، اکنون سرما خورده است. این دو به عادت های یکدیگر ادامه می دهند تا اینکه یک روز... چشمان بنفش - روبن با توانایی پیش بینی دقیق و خواندن ذهن مردم متولد شد. او و برادرش دیو و دوست دختر برادرش پت، وقتی ماشینشان خراب می شود در یک شهر ارواح گیر می کنند و چاره ای جز ماندن در آنجا برای شب ندارند. در آنجا، روبن با یادآوری خاطرات یک دختر بی گناه که در یک دادگاه جادوگر سوخته بود، تاریخ شهر ارواح را کشف می کند. از آن زمان این شهر از نفرین رنج می برد، جایی که تک تک دختران روستا پس از توهم و تب شدید جان خود را از دست دادند ... لوکادیان - یک شاعر مشهور یونانی بود که پس از طرد شدن توسط محبوبش از صخره پرید و خودکشی کرد. . آن صخره را Leucadian می نامند. Leucadian به یک افسانه تبدیل شده است که در آن شایع شده است که هر کسی، با قلب شکسته، که از صخره Leucadian بپرد و زنده بماند، از از دست دادن خود بهبود خواهد یافت. در یک سفر دریایی در دریای مدیترانه، لن با دختر رویای خود آشنا می شود، اما او همیشه تنهاست و به اقیانوس خیره شده است. معلوم می شود که او با قلب شکسته به صخره Leucadian آمده است ... طعم نعناع - او و Gia 10 سال است که بهترین دوستان هستند و آنها همه چیز را در مورد یکدیگر می دانند. جیا به تازگی از سفر به رم با دوست پسرش برگشته است و دو هفته است که یکدیگر را ندیده اند. او وقتی به سئول بازمیگردد، اولین چیزی که به خانهاش میرود میرود و متوجه میشود که جیا به تازگی از دوست پسرش جدا شده است. آنها با هم متوجه می شوند که احساسات آنها نسبت به یکدیگر چیزی بیش از یک دوست است... یک درس پرواز - وقتی هرمان از معلم خود فرار می کند، پرنده ای را برمی دارد که او را به عنوان مادر خود می داند. او هر پرنده ای نیست - او انسانی با بال است. هرمان به پرنده کوچولو، لیلدا وابسته می شود و مصمم است که به لیلدا چگونه پرواز کند... طعم نعنا - او و جیا 10 سال است که بهترین دوستان هستند و همه چیز را در مورد یکدیگر می دانند. جیا به تازگی از سفر به رم با دوست پسرش برگشته است و دو هفته است که یکدیگر را ندیده اند. او وقتی به سئول بازمیگردد، اولین چیزی که به خانهاش میرود میرود و متوجه میشود که جیا به تازگی از دوست پسرش جدا شده است. آنها با هم متوجه می شوند که احساسات آنها نسبت به یکدیگر چیزی بیش از یک دوست است... یک درس پرواز - وقتی هرمان از معلم خود فرار می کند، پرنده ای را برمی دارد که او را به عنوان مادر خود می داند. او هر پرنده ای نیست - او انسانی با بال است. هرمان به پرنده کوچولو، لیلدا وابسته می شود و مصمم است که به لیلدا چگونه پرواز کند... طعم نعنا - او و جیا 10 سال است که بهترین دوستان هستند و همه چیز را در مورد یکدیگر می دانند. جیا به تازگی از سفر به رم با دوست پسرش برگشته است و دو هفته است که یکدیگر را ندیده اند. او وقتی به سئول بازمیگردد، اولین چیزی که به خانهاش میرود میرود و متوجه میشود که جیا به تازگی از دوست پسرش جدا شده است. آنها با هم متوجه می شوند که احساسات آنها نسبت به یکدیگر چیزی بیش از یک دوست است... یک درس پرواز - وقتی هرمان از معلم خود فرار می کند، پرنده ای را برمی دارد که او را به عنوان مادر خود می داند. او هر پرنده ای نیست - او انسانی با بال است. هرمان به پرنده کوچولو، لیلدا وابسته می شود و مصمم است که به لیلدا چگونه پرواز کند... جیا به تازگی از سفر به رم با دوست پسرش برگشته است و دو هفته است که یکدیگر را ندیده اند. او وقتی به سئول بازمیگردد، اولین چیزی که به خانهاش میرود میرود و متوجه میشود که جیا به تازگی از دوست پسرش جدا شده است. آنها با هم متوجه می شوند که احساسات آنها نسبت به یکدیگر چیزی بیش از یک دوست است... یک درس پرواز - وقتی هرمان از معلم خود فرار می کند، پرنده ای را برمی دارد که او را به عنوان مادر خود می داند. او هر پرنده ای نیست - او انسانی با بال است. هرمان به پرنده کوچولو، لیلدا وابسته می شود و مصمم است که به لیلدا چگونه پرواز کند... جیا به تازگی از سفر به رم با دوست پسرش برگشته است و دو هفته است که یکدیگر را ندیده اند. او وقتی به سئول بازمیگردد، اولین چیزی که به خانهاش میرود میرود و متوجه میشود که جیا به تازگی از دوست پسرش جدا شده است. آنها با هم متوجه می شوند که احساسات آنها نسبت به یکدیگر چیزی بیش از یک دوست است... یک درس پرواز - وقتی هرمان از معلم خود فرار می کند، پرنده ای را برمی دارد که او را به عنوان مادر خود می داند. او هر پرنده ای نیست - او انسانی با بال است. هرمان به پرنده کوچولو، لیلدا وابسته می شود و مصمم است که به لیلدا چگونه پرواز کند... آنها با هم متوجه می شوند که احساسات آنها نسبت به یکدیگر چیزی بیش از یک دوست است... یک درس پرواز - وقتی هرمان از معلم خود فرار می کند، پرنده ای را برمی دارد که او را به عنوان مادر خود می داند. او هر پرنده ای نیست - او انسانی با بال است. هرمان به پرنده کوچولو، لیلدا وابسته می شود و مصمم است که به لیلدا چگونه پرواز کند... آنها با هم متوجه می شوند که احساسات آنها نسبت به یکدیگر چیزی بیش از یک دوست است... یک درس پرواز - وقتی هرمان از معلم خود فرار می کند، پرنده ای را برمی دارد که او را به عنوان مادر خود می داند. او هر پرنده ای نیست - او انسانی با بال است. هرمان به پرنده کوچولو، لیلدا وابسته می شود و مصمم است که به لیلدا چگونه پرواز کند...