خلاصه
این داستانی است که در یک استان خاص در شمال اتفاق می افتد. برخلاف ساعات معدودی از روز که می شود، مردمش شاد هستند اگر کمی عجیب و غریب باشند. در میان آنها آکیتا، دختری شاخدار است. او یک کودک ذاتاً مجادله و مثبت است و هر روز با شادی زندگی می کند. آساهی، دوست دوران کودکی کمی عجیب و غریب او، و کوماچی، یک دختر شهرستانی که هنوز کاملاً به زندگی در استان عادت نکرده است، زندگی او را تندتر می کنند. خواهر بزرگتر آکیتا هم هست، یکی از دختران پیشاهنگ... صبر کنید، دوباره اسمش چیست؟