خلاصه
لوندی پسر جوانی است که در اوایل دهه 1930 با عمه و عمویش در سوئیس زندگی می کند. یک روز در حین قدم زدن در اطراف کوه های آلپ، لوندی دختر کوچکی را پیدا می کند که تنها بازمانده یک سانحه هوایی است و تمام خاطرات خود را از دست داده است. او توسط عمویش جودی نامیده می شود و هر دو با هم بزرگ شده اند. همانطور که آنها با هم بزرگ می شوند، جودی و لوندی دوستی عمیقی برای یکدیگر ایجاد می کنند. چند سال بعد جئودی می خواهد گذشته خود را پیدا کند. تنها سرنخ او آهنگی است که مدام در سرش می شنود، آهنگی به نام آلپن رز. در زمان جنگ جهانی دوم، جودی و لوندی برای کشف گذشته ی جودی سفری را آغاز کردند و در این فرآیند به عمق عشقی که به یکدیگر دارند پی بردند.