خلاصه
هدیه نانائو همیشه او را ترسیده و تنها کرده بود. او می تواند چیزهایی را ببیند که هیچ کس دیگری نمی تواند ببیند. قدرت او آنقدر قوی شده است که مجبور است مدرسه را رها کند و پنهان شود تا از شایعات شرورانه همکلاسی هایش جلوگیری کند. همه اینها زمانی تغییر می کند که او توسط یک پسر جوان، آکاجیتا، که قسم می خورد او را می شناسد پیدا می کند. آنها توسط یاتوه رئیس شورای دانش آموزی دستگیر می شوند - که آنها را دعوت می کند در خانه اش بمانند. اما نانائو متوجه می شود که یاتو جادو می داند. و آکاجیتا فقط یک پسر کوچک نیست ...