خلاصه
نزدیک به پایان قرن است و یک دختر این خبر را منتشر کرده است: کایتو ژان، یک دزد فانتوم که ظاهراً از طرف خدا فرستاده شده است، در حال دزدیدن نقاشی ها در سراسر شهر است. هویت واقعی او مارون کوساکابه، 16 ساله علاقهمند به ژیمناستیک ریتمیک و دانشجوی آکادمی موموکوری است - چیزی که برای همه ناشناخته است، حتی بهترین دوست او میاکو تودایجی، که مسئول تعقیب و گریز پلیس برای جین است. در داخل نقاشیهایی که مارون میدزدد، شیاطینی هستند که ارباب شیطان فرستاده است، او قصد دارد با داشتن قلب انسانها، قدرت خدا را تضعیف کند. با کمک فرشته کوچک فین فیش، این وظیفه مارون به عنوان تناسخ ژان دارک است که خود را تغییر دهد، نقاشی های نفرین شده را شکار کند و شیاطین پست را از بین ببرد. با این حال، کار دشوار ایجاد تعادل بین این وظیفه و زندگی تنهایی دبیرستانی او تنها زمانی چالش برانگیزتر می شود که یک دزد فانتوم مرموز جدید ظاهر شود - کیتو سندباد.