خلاصه
همه دخترها دیوانه شناگر اعجوبه واکاتسوکی ران هستند. آگه که میخواهد عشق پیدا کند اما واقعاً به دنبال آن نیست، یک روز با او برخورد میکند و پس از زنده ماندن از طعنهاش، فوراً او را به عنوان یک «شناگر احمق و وسواس» میخواند. با این وجود، او از استعداد او شگفت زده می شود و از او می خواهد که به او یاد دهد که مانند او شنا کند. رابطه آنها چگونه توسعه خواهد یافت؟