خلاصه
یک روز، لاجورد به شدت متوجه می شود که بدن او توسط شخص دیگری کنترل می شود و حتی بیشتر از این، او می داند که این شخص قصد دارد او را بکشد و آن را شبیه یک خودکشی جلوه دهد. اما لاجورد واقعاً به مرگ او اهمیتی نمی دهد. او مدت زیادی است که می خواهد بمیرد. کنترلر او که از گرفتن جان کسی که واقعاً آرزوی مرگ دارد راضی نیست، عهد میکند که او را به هدفی که ترجیح میدهد تبدیل کند: کسی که از زندگی لذت میبرد، تا وقتی او را بکشد، او پر از پشیمانی بمیرد. از طریق چند چرخش و چرخش، آژور با کنترل کننده خود - مردی به نام کلود - ملاقات می کند و آن دو شروع به گذراندن وقت با هم برای پیشبرد هدف نهایی کلود می کنند. اما این دو بیشتر از آنچه که می دانند مشترک هستند و به زودی رابطه عجیبی بین آنها شکوفا می شود.