خلاصه
تحت هدایت پادشاه جنگجوی بی رحم آندراگوراس سوم، پادشاهی پارس رونق می گیرد، در حالی که شاهزاده ساده لوح و مهربان ارسلان برای ادامه میراث پدرش تمرین می کند. ارسلان پارس را سرزمینی شاد و صالح میداند تا اینکه بردهای هم سن و سال خود از ملت متخاصم لوسیتانیا میگریزد و او را به گروگان میگیرد و وحشت و ظلم بردگان را برای ارسلان آشکار میکند. ارسلان نجات می یابد، اما این برخورد تاثیری بر او می گذارد. سه سال می گذرد و اولین نبرد ارسلان در برابر ارتش لوزیتانی فرا می رسد. با استفاده لوسیتانی ها از جاسوس ها و تله ها، نبرد به فاجعه ختم می شود و اکثریت سپاهیان پارسیان کشته می شوند. با کمک دوست وفادار و محافظ خود داریون، شاهزاده آسیب دیده به سختی موفق می شود جان خود را از دست بدهد. ارسلان در حالی که پدرش جایی پیدا نمیکند و سرزمینش در اشغال دشمن است، در یک لحظه همه چیز را از دست میدهد. داریون در جستجوی سرپناهی، شاهزاده را نزد دوستش نارسوس، یک استراتژیست عجیب و غریب اما باهوش می برد. ارسلان با کمک نرسوس و افراد مختلف دیگری که در طول راه با آنها آشنا می شود، کارزار خود را برای بازپس گیری پادشاهی خود آغاز می کند. این مسیر پر از چالشهای زیادی است، از اشراف حریص گرفته تا جنگجوی مرموز به نام نقرهای ماسک. با این وجود، ارسلان حاضر نیست در مأموریت خود برای نجات پارس از شر دشمنان و فساد خود لنگ بزند. ارسلان کارزار خود را برای بازپس گیری پادشاهی خود آغاز می کند. این مسیر پر از چالشهای زیادی است، از اشراف حریص گرفته تا جنگجوی مرموز به نام نقرهای ماسک. با این وجود، ارسلان حاضر نیست در مأموریت خود برای نجات پارس از شر دشمنان و فساد خود لنگ بزند. ارسلان کارزار خود را برای بازپس گیری پادشاهی خود آغاز می کند. این مسیر پر از چالشهای زیادی است، از اشراف حریص گرفته تا جنگجوی مرموز به نام نقرهای ماسک. با این وجود، ارسلان حاضر نیست در مأموریت خود برای نجات پارس از شر دشمنان و فساد خود لنگ بزند.