خلاصه
تاچیموری آشیتا عمارت تاچیموری را زمانی به ارث برد که والدینش در یک تصادف جان باختند. این ملک که در اصل متعلق به پدربزرگش بود، به طور سنتی مسافرخانه ای بود که افراد زیادی در آن زندگی می کردند، اما اخیراً به دلیل از دست دادن والدین آشیتا خالی شده است. در حالی که آشیتا سعی می کند عمارت را به یاد والدینش احیا کند، دختر جوانی به نام نوی و خدمتکارش سِیرا که ادعا می کند مالک این مکان است، شگفت زده می شود. به گزارش نوی، او این عمارت را به پدربزرگ آشیتا در ازای نگهداری از ساختمان تا بازگشت نوی به امانت داد. Noi به عنوان یک خون آشام، قدرت فوق العاده ای دارد، توانایی تبدیل شدن به مه و می تواند طلسم های مختلفی را انجام دهد. او یک هاله تاریک قدرتمند دارد که ارواح شیطانی را به خود جذب می کند و به همین دلیل، نوی باید دائما در حال حرکت باشد. اما به خاطر آن، او توسط خانواده و دوستانش رها شده است. آشیتا تصمیم می گیرد به نوی و سسرا اجازه اقامت بدهد و مصمم است فصل جدیدی در تاریخ عمارت تاچیموری آغاز کند.