خلاصه
داستان 1: پس از اینکه جولیا به خانه اش آمد، پدر ری شروع به رفتار عجیبی کرد که انگار چیزی را پنهان کرده بود. داستان 2: جولیا پس از تصادف که جان پدرش را گرفت، نابینا می شود. عمه، تنها خویشاوندش، از او مراقبت کرد و او را در خانه حبس کرد و اجازه نداد کسی به او سر بزند. داستان 3: یک دختر جدید با خانواده اوا زندگی می کند. او مثل فرشته ای که از یک کتاب مصور بیرون آمده است بسیار زیباست اما اوا بعد از اینکه همه را از کنار اوا گرفت متوجه شد که قلبش شبیه فرشته نیست. داستان 4: اخیراً جنی برخی از حافظه خود را از دست داده است. *نام شخصیت ممکن است با نسخه اصلی ژاپنی متفاوت باشد