خلاصه
آمریکا، 1885. برده داری لغو شده است و آمریکایی های آفریقایی تبار می توانند آزادانه زندگی کنند. با این حال، تنشها هنوز در کشور بالا است - اکثریت جمعیت سفیدپوست از آنها دوری میکنند و بهطور بیرحمانهای توسط کوکلاکس کلان شریر کشته میشوند. در میان این دوران بلاتکلیفی، ویکتور فریمن، بوکسور سنگین وزن سابق، در حالی که از قانون و شکارچیان جوایز طفره میرود، با تعصب دست و پنجه نرم میکند. اگرچه متهم به قتل چندین سفیدپوست است، اما حقیقتی که اقدامات ویکتور را هدایت می کند بسیار وحشتناک تر از آن چیزی است که واقعاً تصور می شود. در میان نسل بشر، شیاطین باهوش و انسان خوار پنهان شده اند، که خود را در موقعیت های قدرت جذب کرده اند و از تعصب بشر برای پر کردن شکم خود سوء استفاده کرده اند. وقتی شاهد بود که پدرش در کودکی به طرز وحشیانه ای توسط شیاطین بلعیده شد، ویکتور قول داد که نوع آنها را برای همیشه ریشه کن کند. با این حال، کشتن آنها چیزی جز یک جسد انسانی باقی نمی گذارد و عملاً او را به عنوان یک قاتل خونسرد معرفی می کند. صرف نظر از این، با زرادخانه قوی و مهارت بی نظیرش در بوکس، سربازان ویکتور در حال نابودی شیطان صفت هستند - حتی اگر این کار دنیا را علیه او تبدیل کند.