خلاصه
یک مرد دریایی چشم آبی به نام نیزه شاهزاده لئونهارت را از غرق شدن نجات می دهد. اکنون آن دو در جزیره ای گیر افتاده اند، به ظاهر تنها، جدا از صداهای مرموز که شب ها به Nize می گویند. نیزه میآموزد که اگر مدت زیادی با لئونهارت در خشکی بماند، در نهایت دم خود را از دست خواهد داد. بازگشت به دریا و زندگی مشترک با دیگر مرفولک ها باید انتخاب بدیهی باشد، اما نیزه قلبش را پاره پاره می بیند.