خلاصه
یک قاتل که قسم خورده بود دیگر هرگز نکشد - لیولا توسط یک سازمان ترور تعقیب می شد که به طور تصادفی به یک جهان موازی سقوط کرد. در این دنیای آشفته و سازمان نیافته، لیولا همچنان به وعده خود احترام می گذارد. او تمام تلاشش را می کند تا زندگی یک آدم معمولی را داشته باشد، اما بعد از یک سری اتفاقات... او ناگهان متوجه شد که در واقع یک آدم معمولی بودن از یک قاتل بودن سخت تر است!