خلاصه
درباره یک نوجوان فقیر، قیصر، و لیولا، بهترین قاتل در دنیای او که در آپارتمان قیصر از یک دروازه بزرگ ظاهر می شود، اما قول داده است که دیگر نکشد. بعضی چیزها اتفاق می افتد و به جای رفتن به پناهگاه دولتی برای مسافران ابعادی گمشده، با هم به مدرسه می روند...