خلاصه
دختران به عنوان روسپی در شهرهایی که در صحرای خشک پراکنده هستند فروخته می شوند. هر کدام به دلایلی مجبور به دریافت شهوات مردانه می شوند و هر کدام عاشق می شوند. آنها مردانی دارند که عاشق آنها هستند، اما روسپی ها آزاد نیستند که چه کسی را دوست دارند. "عشق یا زندگی، کدام یک برای شما مهم تر است؟" "من عشق را انتخاب می کنم." اما اگر مرده باشید نمی توانید عاشق باشید. آیا راهی برای زنده ماندن این زنان در دنیایی پر از شهوت و خشونت وجود دارد؟ یک روز، کندی و سوزی از فاحشه خانه فرار می کنند و به دنبال آزادی هستند که هرگز نمی توانند به دست آورند. "ما موجودات قوی تری هستیم!" از غرایز خود اطاعت کنید - صدایی از درون!