خلاصه
زندگی اخیراً برای ماکوتو سخت بوده است و او به آرزویش نزدیک نیست. او آرزو دارد زندگی شیرین و شیرینی داشته باشد. هنگامی که او در کمترین شانس خود قرار دارد، پس از اینکه دوست پسرش تمام پول او را گرفت و تقسیم شد، توسط مدیر عامل خوش تیپ و ثروتمند آئدا نجات پیدا می کند. برای عجیبتر کردن اوضاع، وقتی قرار است با مدیر عامل ازدواج کند، بدون اینکه هویت پسرش را بداند، با پسرش احمق میشود! آیا او می تواند مردی را پیدا کند و انتخاب کند که بتواند زندگی شیرینی به او بدهد؟