شوهی کوراتا گیر کرده است. رفتن به مدرسه جدیدی که در آن جا نمی خورد، در حالی که دوستان قدیمی اش او را پشت سر می گذارند، ایستاده است. با تماشای سکوت زنی که دوستش دارد بیشتر و بیشتر دورتر می لغزد. او احساس می کند که از هم جدا شده و در جای خود نیست، انگار که شاید همه اینها یک رویا باشد. شاید ...