کولت تنها پزشک روستای خود است و اعتماد بسیاری را به خود جلب کرده است. با این حال، حجم زیاد کار او را خسته و ناامید برای استراحت کرده است. او که می خواهد مکانی را کشف کند که قلبش در آن آرام باشد، به داخل چاه می پرد. کولت از خواب بیدار می شود و خود را در سرزمین مردگان می بیند که توسط خدای هادس اداره می شود - که مسئول قضاوت روح مردگان است. اما هادس بیمار شده و باعث شده است که خدمتکارانش از کولت التماس کنند تا او را درمان کند. نادیده گرفتن خواسته های آنها و شرایط هادس، به کولت و مهارت های او بستگی دارد که از مرد مراقبت کند و به او کمک کند تا به وظایف خود به عنوان ارباب مردگان بازگردد.