خلاصه
در ابتدا فقط دردناک بود، اما آنها فقط می خواستند نزدیک باشند. کسانی بودند که مشتاق بستن دنیای زیرزمینی جنایتکار و بازار سیاه بودند که یونگو آنها را بسیار تحسین میکرد، و پسر بچه هونگ کای (تاکشی آکیرا؟) عضو آن سازمان بود. رمانی نوآر درباره زندگی مردانی که به آن شهر در هنگ کنگ کشیده میشوند و از بازسازی چینی خودداری میکنند، جایی که «بیا قویتر شویم» تنها راه مقابله با زخمهای قدیمی است.