خلاصه
زمانی که کاندا شوتا 10 ساله درگیر یک تصادف رانندگی شد که جان پدرش را گرفت، مسیر زندگی او را برای همیشه تغییر داد. با وجود اینکه مادرش شغلی پیدا کرد و تمام تلاش خود را برای حمایت از پسرش انجام داد، اما همیشه پول تنگ بود. در حال حاضر، شوتا که توانایی مالی دانشگاه را ندارد، علاوه بر کار تمام وقت خود در کارخانه عمویش، یک شغل پاره وقت کار می کند. او آرزو دارد روزی پول کافی برای رفتن به دانشگاه پس انداز کند. او تنها در طبقه دوم یکی از انبارهای عمویش زندگی می کند و هیچ دوستی ندارد. هر جا که می رود، دوچرخه می زند و هدفون هایی در دست دارد تا صدای ماشین ها را که فلاش بک القا می کنند، مسدود کند.