خلاصه
در روستای منزوی، متروک و فرسوده دانویچ، ماساچوست، ویلبر واتلی پسر شنیع لاوینیا واتلی، یک مادر آلبینو تغییر شکل یافته و ناپایدار، و پدری ناشناس است. اتفاقات عجیبی پیرامون تولد و رشد زودرس اوست. ویلبر با سرعت غیر طبیعی بالغ می شود و در عرض یک دهه به مردانگی می رسد. مردم محلی از او و خانواده اش دوری می کنند و حیوانات به دلیل بوی غیرطبیعی و غیرانسانی که از بدنش منتشر می شود، از او می ترسند و او را تحقیر می کنند. در تمام این مدت، پدربزرگش که یک جادوگر است، او را به برخی مراسم تاریک و مطالعه جادوگری تلقین می کند.