خلاصه
استفن و شوکوری خون آشامی هستند که با هم آشنا شدند و تصمیم گرفتند با هم سفر کنند. یکی نیمه دیو، دیگری زیرگونه. یکی به خاطر کفاره زندگی می کند، دیگری به خاطر انتقام. در میانه سفر، استف خون شوکو را می نوشد و یک بار دیگر گرمای همنشینی را تجربه می کند. اما وقتی آنها به زادگاه استف می رسند، گذشته شروع به تسخیر می کند و استف را با اندوه و پشیمانی شکنجه می دهد. پدر شوکو که در طول سفر با او آشنا میشوند، یک واقعیت شگفتانگیز را فاش میکند و شوکو قصد دارد آرزوی غیرمنتظره استف را برآورده کند. در پایان سفرشان چه خواهند یافت...؟