خلاصه
شهر آنها مملو از جنایتکاران و سه دبیرستانی باورنکردنی است. یوگو، ریکیا و تاسوکو مصمم هستند که شهر را با هر وسیله ای که لازم است پاکسازی کنند، حتی اگر این به معنای استفاده از خشونت باشد. در طول یک شب معمولی برای از بین بردن باندها، تاسوکو با دختر زیبایی که زندانی است روبرو می شود. او با اجازه دادن به او برای دیدن آینده به او کمک می کند تا از زخمی مرگبار جان سالم به در ببرد. تاسوکو او را نجات می دهد و او را به خانه می برد و در آنجا متوجه می شود که نام او نوآ است، اما او اصلا صحبت نمی کند و حافظه خود را از دست می دهد. حتی برای تاسوکو جذابتر، او همان خالکوبی شخصی را دارد که او سالها به دنبالش بوده است. این جرقه آغاز زنجیره ای از وقایع است که منجر به گذشته تاریک و مرموز تاسوکو و شخصیت دیگر می شود.