خلاصه
سایا، شخصیت اصلی، حافظه خود را از دست داده و با خانواده فرزندخوانده خود زندگی می کند. زندگی روزمره او کاملاً عادی به نظر می رسد، با این تفاوت که او خیلی بیشتر از آنچه واقعاً نیاز دارد غذا می خورد. سپس یک روز او در یک پارک با پسری به نام هاگی آشنا می شود. به او گفته می شود که او مدت زیادی است که به دنبال او بوده است. از آن زمان، زندگی عادی او کاملاً تغییر کرده است. دختر دبیرستانی به نام سایا چیزی از گذشته خود به یاد نمی آورد. جوانی خوش تیپ به نام هاگی ظاهر می شود و چیزی در مورد او آشنا به نظر می رسد. این دختر بیش از یک انسان با گذشته ای کهن و مرموز است. او هیولاهایی به نام Chiropterans را شکار کرده و می کشد.