خلاصه
میتسویا سوما، دانش آموز سال اول، تمام زندگی خود را با تصمیماتی که مادرش برای او گرفته بود، گذرانده است، مادرش به دنبال محافظت از او در برابر تراژدی های خانوادگی گذشته است. او آرامش و آزادی را تنها با نواختن ویولنی که پدربزرگ تختخوابش یوشیمیتسو به او هدیه کرده است، می یابد. روزهای یوشیمیتسو اکنون تقریباً به پایان رسیده است، و یک شب، تماس تلفنی وحشتناک از کاهش ناگهانی سلامتی او به گوش می رسد. در بیمارستان، میتسویا با مادرش درگیر میشود، اما وقتی زلزلهای در شهر اتفاق میافتد، به طرز بیرحمانهای قطع میشود. میتسویا از پله ها می افتد، به سرش می زند و از حال می رود. پس از بیدار شدن، میتسویا می بیند که در زمان به دوران تایشو منتقل شده است و خانواده پدربزرگش و دوستانش آن را احاطه کرده اند. او که گیج شده و در تلاش برای کنار آمدن است، به این نتیجه می رسد که باید بزرگترین پشیمانی پدربزرگش را اصلاح کند. با این حال، میتسویا نمی داند از کجا شروع کند. او باید راه خود را در میان یک رابطه رو به رشد با جین کاسوگا - بهترین دوست پدربزرگش - و افزایش درام خانوادگی پیدا کند.