خلاصه
هانای بالاترین سطح نوجوانان و بهترین در تنیس روی میز است. او هرگز شکست نخورده است و تورنمنت های زیادی را برده است، اما بعد از اینکه یک دانشجوی سال اولی که هرگز نشنیده بود او را شکست دهد، بعد از آن شروع به شکست دادن هر بازی می کند و نمی تواند از شر این احساس شکست خلاص شود. حالا اولین روز دبیرستانش است و تصمیم گرفته است تنیس روی میز را رها کند و یک زندگی معمولی دبیرستانی داشته باشد، اما در روز اول با همان دختری برخورد می کند که برای اولین بار او را شکست داد. معلوم می شود که او تنیس روی میز را نیز ترک کرده است، اما این دختر همیشه حالت سردی در چهره دارد و هانای نمی تواند احساس کند که این دختر همیشه به او نگاه می کند و سعی می کند زندگی عالی دبیرستانی خود را به هم بزند. یک روز دختر در کلاس به خواب می رود و هانای به سمت او می آید تا او را بیدار کند. در حالی که این کار را می کند، دختر هنوز نیمه خواب است، با لبخند به او نگاه می کند و تقریباً او را می بوسد. دختر بعداً به هانای میگوید که در مورد او خوابی میبیند، اما هانای به سردی آن را کنار میزند و فکر میکند که فقط با او درگیر است و میرود - در حالی که دختر پشت سر او در حالی که سرخ شده بود به پایین نگاه میکند...