خلاصه
چیکا از بدو تولدش اثری به شکل گل روی دکلته خود دارد. او دانشجوی یک کالج اصیل است، اما پدر و مادرش را از دست داده است. تنها چیزی که باقی مانده، گربه اش است که ناپدید شد. او در حالی که به دنبال دوستش میگردد، با شیطانی ملاقات میکند که به او کمک میکند، اما عفت خود را به عنوان مبادله به دست میآورد.