خلاصه
کامیزاکا هاروهی که در جوانی توسط یک جادوگر نجات پیدا کرده بود، آرزو داشت خودش جادوگر باشد، بنابراین در یک مدرسه خاص ثبت نام کرد که امکان کلاس های معمولی و جادویی را در دو بخش مختلف فراهم می کند. به همراه رقیب/دوست صمیمیاش، هیراگی آنری، در حالی که او در جستجوی پسری است که سالها پیش او را نجات داده است، با هم جادو میخوانند تا یک شکلات ولنتاین به او بدهد.