خلاصه
ناتسومی که هنوز پس از مرگ خواهر کوچکتر محبوبش هارو در حال نقاهت است، راز وحشتناکی را در خود دارد. او در حال حاضر با نامزد خواهر مرده اش توگو قرار می گیرد. اگرچه هارو و توگو فقط قرار بود یک ازدواج راحت داشته باشند، ناتسومی می دانست که احساسات خواهرش نسبت به او کاملاً واقعی است. با وجود این، وقتی توگو از ناتسومی پرسید که آیا میخواهد دوست دختر جدید او شود، او موافقت کرد، اما به یک شرط: او باید او را به همه جاهایی که با هارو رفته است ببرد. ناتسومی که از شرم پاره شده است، هر هفته با او ملاقات می کند، مکان هایی را که او با هارو بازدید کرده و از تجربیات آنها می شنود. راه خود را پس از یک برخورد بسیار دردناک غلبه بر احساس گناه، جدا می کند، او آماده است تا به خواهرش بپیوندد و شروع به حرکت در مقابل قطاری که در حال نزدیک شدن است، می کند - تا اینکه توگو او را متوقف می کند و اعلام می کند که اگر او بمیرد، او نیز خواهد مرد. در حالی که نفرین بهار به تابستانی زودگذر منتهی می شود، دو نفر که با مرگ به هم مرتبط شده اند در یکدیگر آرامش پیدا می کنند و هم با احساسات خود و هم با خاطره همیشگی فردی که مدت هاست رفته، دست و پنجه نرم می کنند.