وقتی تناسخ پیدا کردم، یک شرور بودم، ویارا. "چرا من یک شرور هستم؟ من قطعا نمی خواهم بمیرم!" ویارا عاشق خدمتکارش سید است که مدتها از او حمایت کرده است. در حالی که در تلاش برای یافتن قهرمان و راه اندازی نامزد دیگری به نام ویارا بود که نتوانست شاهزاده ظالم را تحمل کند، در نهایت به شاهزاده ضربه زد و از کشور فرار کرد.