با شکسته شدن زنجیره های سرنوشت و رسیدن به بهترین دنیای ممکن، ریکا فروده و دوستانش آزادند تا زندگی عادی خود را در دهکده کوهستانی هینامیزوا بگذرانند. پس از این همه سختی و درد دل، ریکا تصور می کند که دیگر نگران چیزی نخواهد بود، اما به زودی به دلیل درگیر شدن در یک تصادف ثابت می شود که اشتباه می کند. پس از بیدار شدن از مصیبت، ریکا متوجه می شود که در دنیایی متفاوت از دنیایی است که می شناسد. این واقعیت جایگزین از چند جهت با دنیای اصلی او متفاوت است: دوست صمیمی او ساتوکو هوجو نسبت به او سرد است، دوست بزرگترش کیچی مابرا هرگز به هینامیزاوا نقل مکان نکرد و والدینش زنده هستند، از جمله. اگرچه این جهان ممکن است کامل نباشد، اما برای ریکا جذاب به نظر می رسد، بنابراین او اکنون باید انتخاب کند: ماندن در این دنیای جدید، یا اینکه به دنیایی برگردد که آنقدر برای تغییرش جنگید.