کوئیچی به یک دلیل مشتاقانه منتظر دبیرستان شدن بوده است: کمک به ادامه کار کافی شاپ پدربزرگش. اما در روز اول مدرسه، دختری عجیب و غریب که ماسکی ترسناک بر سر دارد به او می گوید که آمده است تا جان او را بگیرد. او به او می گوید که قلب تپنده در سینه او متعلق به خودش است و او یک مهاجم بیگانه است که آمده است تا جهان را تصاحب کند.