خلاصه
دوازدهمین مانگای سری Ryokunohara. مانگایی که با کاناتا شروع شد، در طول شب صدای دختری را شنید که برای کمک گریه می کرد. او متوجه هوای عجیب و غریب شد، همان آب و هوای قبل از مرگ پدر و مادرش. او دختری را پیدا کرد که برای کمک گریه می کرد و او او را می شناسد؟ او را نمی شناسد و نمی داند که چرا می داند او کیست. خیلی زود قبل از اینکه کاناتا به او کمک کند، او مرد، در بازوی کاناتا ناپدید شد ... یا اینطور به نظر می رسید. صبح روز بعد، به نظر می رسد که آن دختر یک دانش آموز جدید در مدرسه اش است. او سعی می کند با کاناتا ارتباط برقرار کند، اما خود را از دیگران جدا کند. چرا و چگونه او هنوز زنده است؟ و او دقیقاً چه می خواهد اینگونه به کاناتا نزدیک شود؟ توضیح رفتار او چیست؟