خلاصه
ایچیگو یک دختر نیمه ژاپنی چهارده ساله است که در لاپلند بزرگ شده است. پس از مرگ پدرش، او به ژاپن نقل مکان می کند و در آنجا میزبان ایکوتا رینتارو و خانواده اش است. پدرش نویسنده و برادر بزرگترش موریتارو دانشجوی دانشگاه است. رویای مخفی ایچیگو این است که روزی با رینتارو ازدواج کند. از آنجایی که ایچیگو نمی تواند کانجی بخواند، مجبور است به مدرسه ابتدایی برود. علاوه بر این، عدم آشنایی کامل او با فرهنگ و آداب و رسوم ژاپنی ها باعث ایجاد سوء تفاهم و سردرگمی زیادی می شود. اما اطرافیانش شروع به دوست داشتن او می کنند، زیرا او دختری بسیار مهربان است، با وجود وضعیت نامناسبش. رینتارو نیز شروع به احساس محبت نسبت به ایچیگو می کند، اما سلامتی او به تدریج بدتر می شود ... (ترجمه از: shoujo-manga.net)