میسورا هوشینو در دوران راهنمایی، سرگرمیسازی درباره شخصیتهای انیمیشن مورد علاقهاش و خواندن داستانهای عاشقانه پسران با دوستانش بود. هنگامی که او شاهد تغییر رفتار در همکلاسی خشن خود، ریونوسوکه تاتسومی، به دلیل تأثیر برادر ناتنی جدیدش بود، این - علاوه بر ظاهر زیبا و متضاد برادران - او را ترغیب کرد تا رمانی درباره آن دو بنویسد. متأسفانه، محتوای رمان در معرض دید همسالان او قرار گرفت و کمی بعد، ریونوسکه از آنجا دور شد. این حادثه از آن زمان بر وجدان میسورا سنگینی کرده است. به طور تصادفی، ریونوسکه - که اکنون نام خانوادگی ایچینوسه را دارد - به دبیرستان میسورا منتقل می شود. آنها نه تنها دوباره یک کلاس مشترک دارند، بلکه اکنون همسایه هم هستند. او از این فرصت برای عذرخواهی استفاده می کند، اما در کمال تعجب، او عصبانی به نظر نمی رسد. ریونوسکه برادرش را حتی بیشتر از آن زمان دوست دارد، اما واضح است که احساساتش خالصانه است. اگر او به کسی علاقه عاشقانه دارد، او اوست. درست زمانی که میسورا آماده است تا از پشیمانی خود بخندد، برای اولین بار به درستی به ایچینوسه بزرگ معرفی می شود. سوبارو به جای اینکه با او مودبانه رفتار کند، مانند یک عاشق حسود عمل می کند که رقیب را تحقیر می کند!