ژیزل، پس از فهمیدن اینکه قرار است به جای خواهر کوچکترش با یک دوک منحرف ازدواج کند، نقشه ای برای فرار از خانه طراحی می کند. با این حال، او در بازدید از بازار برده فروشی برای یافتن یک مرد کمکی، ناخواسته به خرید الویس زیبا و در عین حال مغرور پایان می دهد! الویس برای رفع نفرین خود از ژیزل درخواست همکاری می کند و به آرامی تغییرات عجیبی را در بدن و ذهن او ایجاد می کند. "اوه؟ ال؟ ناگهان خیلی بلندتر شدی؟ و کمی نزدیک نمی شوی...؟" اقتباس طنز از یک رمان عاشقانه محبوب isekai! این یک داستان عاشقانه است که با تبدیل شدن دو نفر به "عزیزترین" یکدیگر به پایان می رسد.