خلاصه
هایاس ناگاتورو، دبیرستانی، دوست دارد اوقات فراغت خود را صرف یک کار کند، و آن زورگویی به سنپای خود است! پس از اینکه ناگاتورو و دوستانش به نقاشی های این هنرمند مشتاق برخورد می کنند، از قلدری بی رحمانه به سنپای ترسو لذت می برند. ناگاتورو تصمیم می گیرد به بازی بی رحمانه خود ادامه دهد و هر روز با او ملاقات می کند تا بتواند سنپای را مجبور کند هر کاری را که در آن زمان به او علاقه دارد انجام دهد، به خصوص اگر باعث ناراحتی او شود. سنپای که اندکی توسط ناگاتورو برانگیخته شده و تا حدودی از او میترسد، دائماً با طنابهای حیلهگری او مواجه میشود، زیرا علایق، سرگرمیها، ظاهر و حتی شخصیت او علیه او مورد استفاده قرار میگیرد و او خودش را با هزینه او سرگرم میکند. با گذشت زمان، سنپای متوجه میشود که از حضور ناگاتورو بدش نمیآید و هر دوی آنها دوستی ناخوشایندی پیدا میکنند که یکی صبورانه با شیطنتهای دیگری کنار میآید.