برخی از کیمیاگران با ارواح پیمان بستند و به آنها قدرت ایجاد قطرات حیات را دادند - عنصری که برای ساختن هر نوع معجون حیاتی است. ماریلا، یکی از این کیمیاگران، در یک کلبه کوچک بین سیتادل سیتی و جنگل سقوط، جایی که جانوران خطرناک در کمین بودند، زندگی می کند. او روزهای آرام خود را با تولید و فروش معجون می گذراند. یک روز، زمانی که سیل هیولاها سیتادل سیتی و همچنین پادشاهی اندالزیا را نابود میکنند، فاجعهای رخ میدهد - حادثهای که بعدها به نام Stampede شناخته شد. کیمیاگر جوان از ناامیدی در سرداب خود پنهان می شود و بدن خود را به موقع منجمد می کند. با این حال، یک اشتباه ناشیانه او را به مدت دویست سال در خوابی تصادفی قرار میدهد تا در دنیایی کاملاً متفاوت از خواب بیدار شود: دنیایی که کیمیاگران تماماً منقرض شدهاند. او توسط اعضای سپاه باربری بلک آیرون کشف می شود که با او دوست می شوند و او را تا شهر لابیرنت اسکورت می کنند. شهر سیتادل سابق به دلیل ازدحام، در دویست سال گذشته هیچ پیمانکاری جدیدی ظاهر نشده است که برای همه سختیهای بیرویه ایجاد کرده است. آمدن ماریلا باعث میشود که امیدی برای دورهای جدید وجود داشته باشد زیرا شخصیت حبابی او به سرعت مردم را جذب میکند. به این ترتیب داستان کیمیاگری آغاز می شود که از دانش و مهارت های بی نظیر خود برای دگرگونی شهر هزارتو استفاده می کند و در عین حال از دست دادن سبک زندگی ساده و نامشخص خود ابراز تاسف می کند. تمام در حالی که از دست دادن سبک زندگی ساده و نامحسوس خود ابراز تاسف می کند. تمام در حالی که از دست دادن سبک زندگی ساده و نامحسوس خود ابراز تاسف می کند.