خلاصه
جاهی، دستیار پادشاه شیاطین که زمانی به عنوان دومین قدرت بزرگ قلمرو شیاطین مورد احترام بود، با ترس بر رعایای خود حکومت می کرد. اما وقتی یک دختر جادویی به یک جواهر عرفانی حاوی قدرت عظیم حمله می کند و آن را نابود می کند، قلمرو شیطان نابود می شود. با وجود اینکه جاهی زنده می ماند، تقریباً تمام قدرت های خود را از دست داده است و خود را با ظاهری کودکانه در دنیای انسان ها سرگردان می بیند. جاهی برای اینکه جواهرات عارفانه بیشتری جمع کند تا بتواند برای همیشه شکل اصلی خود و قلمرو شیاطین را بازیابی کند، باید با زندگی جدید خود سازگار شود و با مشکلات روزمره ای که قبلاً هرگز تجربه نکرده است کنار بیاید. جهی بزرگ از کار برای تامین مخارج زندگی گرفته تا دعوا با صاحب خانه هر وقت اجاره اش دیر می شود، دلسرد نمی شود!