خلاصه
یک جهان توسط یک خدای روشن، یک خدای تاریک، و یک خدای شیطانی کمی «گام من» اداره می شود. مذهبی که بیشترین قدرت را در جهان داشت، کلیسای نور مقدس، ناگهان نفوذ خود را از دست داده بود. طبقات بالای کلیسا که وحشت زده بودند تصمیم گرفتند مراسم احضار قهرمان را به عنوان نماد احیای خود انجام دهند. با این حال، به دلیل مداخله یک خدای شیطانی با سرعت بیشتر، به مرد جوان احضار شده مهارت دردسرساز اعطا شد. به دنبال آشفتگی، مرد جوان با دختری آشنا شد و با هم با پوچ بودن دنیا مخالفت کردند. آیا او هرگز با خیال راحت به دنیای قدیمی خود باز خواهد گشت...؟ همه اینها "یک موضوع شانس" بود.