خلاصه
دانشمندی مغزی را در یک کوچه پیدا می کند و آن را در بدن معشوقش نینا کاشته می کند. به نظر می رسد که مغز متعلق به پسری به نام Misumi Yutaka بوده است و او از اینکه خود را در بدن یک زن پیدا کند، خوشحال نیست. جسد یوتاکا چه شد و چرا مغزش وسط یک کوچه بود؟ چه اتفاقی برای "نینا" می افتد که اعضای زنانه بدن "او" روی ذهن "او" تأثیر بگذارد؟ باید بخونی تا بفهمی