خلاصه
هیرویوکی "هیرو" ساکورای از اینکه برادرش آتسویا با دوست دوران کودکی اش، هیکاری، قرار ملاقات می کند، حسادت می کند. با این حال، روش های حسادت آمیز او منجر به قتل ناخواسته برادرش می شود. دو سال بعد، هیرو خود را با دستبند در اتاقی سیاه و سفید، با نقاب خرگوش میبیند و از هویت اسیر خود مطمئن نیست. ناگهان، هشت نفر دیگر با نقاب حیوانات وارد اتاق میشوند و «قاضی» شروع میشود: یک بازی پیچیده که در آن نه شرکتکننده باید گناهان یکدیگر را قضاوت کنند و تصمیم بگیرند که چه کسی از مرگ در امان خواهد بود – و تنها چهار نفر میتوانند آنجا را ترک کنند. گذشته از بقای خود، هیرو باید بفهمد که به چه کسی می تواند اعتماد کند، چرا او برای شرکت در آن انتخاب شده است، و اقدامات او چگونه بر اطرافیانش تأثیر می گذارد.